تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:, | 20:40 | نويسنده : ثریا علیدادی |

ترجمه : زمانی که صبح از خواب بیدار می شوم ، تو اولین چیز در ذهنم هستی



تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:, | 16:9 | نويسنده : ثریا علیدادی |

ترجمه : من هرگز نمی خوام تو رو ناراحت ببینم ، فکر می کردم تو هم همین رو برای من بخوای .

 



تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:, | 1:1 | نويسنده : ثریا علیدادی |

ترجمه : سفر آسانتر است زمانی که گذشته خود را حمل نکنید



تاريخ : یک شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, | 23:57 | نويسنده : ثریا علیدادی |



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, | 17:10 | نويسنده : ثریا علیدادی |

ترجمه : هنگامی که یک دختر تسلیم می شود ، به این خاطر نیست که دوستتان ندارد .

اما او از صدمه دیدن خسته است واحساس می کند شما هرگز مراقب نخواهی بود .



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, | 17:7 | نويسنده : ثریا علیدادی |

ترجمه : فقط رویاهایت را باور کن .



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, | 17:2 | نويسنده : ثریا علیدادی |

Dear visitors: welcome to your weblog.

It is special for those interested in English learning and teaching.

Your comments and ideas are welcomed

Yours faithfully Soraya Alidadi

بازدید کنندگان عزیز: به وبلاگ خودتون خوش اومدید.

این وبلاگ ویژه ی علاقه مندان به یادگیری و تدریس زبان انگلیسی می باشد .

از نظرات و ایده های شما استقبال می کنیم.

ارادتمند شما ثریا علیدادی



تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, | 16:47 | نويسنده : ثریا علیدادی |
 
 
I heard that you’re settled down.
من شنیدم که مشکلاتت رو حل کردی
That you, found a girl and your married now.
که حالا یه دختری رو پیدا کردی و باهاش ازدواج کردی
I heard that your dreams came true.
من شنیدم که رویاهات به حقیقت پیوستند
Guess she gave you things, I didn't give to you.
خیال میکنم که او به تو چیزهایی داده که من نتونستم به تو بدم
 
Old friend, why are you so shy?
ای دوست قدیمی، چرا اینقدر خجالت میکشی؟
It ain't like you to hold back or hide from the lie.
این موضوع طوری نیست که عقب بکشی یا پشت دروغ پنهان بشی
 
I hate to turn up out of the blue uninvited.
من از برخاستن غمی ناخوانده در وجودم متنفرم
But I couldn't stay away, I couldn't fight it.
ولی نتونستم ازش دور بشم… نتونستم باهاش مبارزه کنم
I'd hoped you'd see my face & that you'd be reminded,
من امیدوار بودم که وقتی چهره منو دیدی و هروقت آنرا بیاد میاوردی…
That for me, it isn't over.
این یادآوری به خاطر من باشه، این جریان هنوز تموم نشده
 


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, | 16:19 | نويسنده : ثریا علیدادی |

 

When will I see you again
کی دوباره می بینمت؟

You left with no goodbye, not a single word was said
بدون خداحافظی گذاشتی رفتی، حتی یه کلمه هم نگفتی

No final kiss to seal anything
بدون آخرین بوسه که همه چیز رو تموم کنه

I had no idea of the state we were in
اصلا نمیدونم توی چه وضعیتی بودیم

I know I have a fickle heart and bitterness
میدونم که قلب احساساتی و تلخ و شیرینی دارم

And a wandering eye, and a heaviness in my head
و چشمان متعجب و یک سنگینی توی سرم



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, | 16:4 | نويسنده : ثریا علیدادی |

Every night in my dreams

هر شب در رویا هایم


I see you. I feel you.

می بینمت، احساست می کنم


That is how I know you go on.

و به این وسیله می فهمم که هنوز زنده ای


Far across the distance

در آن دور دست


And spaces between us

و فاصله ای که بین ما وجود داره


You have come to show you go on.

اومدی و نشون دادی که هنوز زنده ای

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 23 خرداد 1394برچسب:, | 22:49 | نويسنده : ثریا علیدادی |

Where do I begin

از کجا آغاز کنم


To tell the story

Of how great a love can be

گفتن ماجرایی را که یک عشق چقدر می تواند بزرگ باشد


The sweet love story
that is older than the sea

ماجرای عاشقانه شیرینی را که از دریا کهن سال تر است


The simple truth about
the love She brings to me

حقیقتی ساده درباره عشقی که او به می بخشد



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:, | 14:33 | نويسنده : ثریا علیدادی |

If I should stay, ﺍﮔﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪﻡ

I would only be in your way. ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪﻡ

So I’ll go, but I know ﭘﺲ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ

I’ll think of you ev’ry step of the way. ﺑﺎ ﻫﺮ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ

And I will always love you. ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ

I will always love you. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ

You, my darling you. Hmm. ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﺗﻮ

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:, | 12:18 | نويسنده : ثریا علیدادی |

Remember, I will still be here

به یاد داشته باش، من اینجا می مونم

As long as you hold me, in your memory

تا جایی که من رو در خاطراتت نگه داری

Remember, when your dreams have ended

به یاد داشته باش، وقتی رویاهات به پایان رسیدن

Time can be transcended

زمان میتونه از ما سبقت بگیره

Just remember me

فقط من رو به یاد داشته باش

I am the one star that keeps burning, so brightly,

من تنها کسی هستم که بسیار درخشان شروع به سوختن کردم،

It is the last light, to fade into the rising sun

و این آخرین نوریست که در روشنایی خورشید محو میشه



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:, | 1:10 | نويسنده : ثریا علیدادی |

Making MusiC